محب جوان خدا گفت : مرا یاد کن تا تو را یاد کنم! در روز چقدر او را یاد میکنیم ؟!
|
زن و مردی در اتوبوس دست در دست هم ایستاده بودند . جوانی رو می کنه به شوهره میگه : ببین داداش ، خانومت ، شال قشنگی نپوشیده ،بگو عوض کنه . راستی رژ لبش هم یه کمی تو ذوق می زنه . موهاشم اگر یه رنگ دیگه بود ، بهتر میشد . شوهر زن عصبانی می خواد فحش بده که جوون میگه خب مگه برای ما آرایش نکرده ؟ اگر برای تو بود که تو خونه آرایش می کرد !!! [ یکشنبه 13 اسفند 1391 ] [ 18:06 ] [ بامعرفت ( مهدی شاندیزی ) ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |